شکست شیطان
کنار چشمه زانو زده بودم و وضو می گرفتم. تکیه داده بود به درخت سرو، پریشان و خیره خیره به دوردست ها نگاه می کرد. صدای زنگ دار و نفرت انگیزش بلند شد: «چه قدر زود!»
وقتی پاسخی نشنید، دوباره گفت: «او حتی نگاهت هم نمی کند! اصلاً از کجا این قدر مطمئنی که کسی هست؟ برای هیچ و پوچ، این همه تلاش؟»
وضویم تمام شد. ایستادم و آستین هایم را پایین کشیدم. نگاهش نکردم. دیدن چهره ی آتش بار و خنده های موذیانه اش هیچ لطفی نداشت. به راه افتادم.
همین طور که پشت سرم می آمد، گفت: «فرض کردیم که خدایی هست و صدایت را هم می شنود، آیا او نیازی دارد که تو و امثال تو را به حضور بپذیرد؟ اصلاً دیر یا زودش چه تفاوتی می کند؟ بعداً هم می توانی این کار را انجام دهی. تو فقط به این سوال پاسخ بده: آیا او نیازمند تو است؟»
با شتاب به سمت او برگشتم و گفتم: «نه. او هیچ نیازی به من ندارد. این منم که سر تا پا نیاز و خواهشم. آیا حق ندارم که برای مناجات با معبود یگانه ام نیکوترین فرصت را برگزینم؟ نباید خانه ی دل را خانه ی محبوب لایزال سازم؟ نباید محبت کردگار خویش را به دست آورم؟»
سجاده ام را پهن کردم. تا به خود بیاید، تکبیره الاحرام را گفته بودم با آوردن نام الله جیغ گوش خراشی کشید و به زانو افتاد. صورتش از شدت خشم برافروخته شده بود. آن قدر خم شد که سرانجام بینی اش به خاک مالیده شد. شیطان این بار هم شکست خورده بود.
ما ارغم الفد الشیطان بشیء مثل الصلاة فصلها و ارغم الف الشیطان.
هیچ چیز به مانند نماز بینی شیطان را به خاک نمی ساید پس نماز بگزار و بینی ابلیس را به خاک بمالان.
زهرا سادت اعلایی_سلام بچه ها
نعیمه درویشی_تصویر:مهدیه زمردکار
مطالب مرتبط